اقتصاد مقاومتی درونزا است. درونزا است یعنی چه؟ یعنی از دل
ظرفیّتهای خودکشور ما و خود مردم ما میجوشد؛ رشد این نهال و
این درخت، متّکی است به امکانات کشور خودمان؛ درونزا به این
معنا است. امّا درعینحال درونگرا نیست؛ یعنی این اقتصاد
مقاومتی، به این معنا نیست که ما اقتصاد خودمان را محصور میکنیم
و محدود میکنیم در خود کشور؛ نه، درونزا است، امّا برونگرا است...
ادامه مطلب ...من یک وقت گفتم، اگر بنیاد شهید، جسم و روح را معادل می داند، باید
نصف امکاناتش را در اختیار روح- یعنی کار فرهنگی- بگذارد. البته کار
فرهنگی، فقط درست دادن و گفتن نیست. گاهش شما به یک نفر قرصی
می دهید، یا در دهان کسی لقمه ای می گذارید. این کار، فرهنگی
است. وقتی که صحبت از کار فرهنگی میشود، ذهنتان فورا به سمت
مجله و روزنامه و امثال اینها نرود.
نه، کار این خانم هم فرهنگی است. کاری که ایشان در بیمارستان
میکنند، به نظر من خیلی اوقات، حتی ممکن است فرهنگیتر از کتابی
باشد که ما به دست یک نفر میدهیم. کار فرهنگی را درست لخت کنیم
و بفهمیم یعنی چه...
ادامه مطلب ...سیدعلی خامنهای تحصیل را در چهار سالگی از مکتبخانه و با فراگیری
قرآن کریم شروع کرد.
دورهی دبستان را در نخستین مدرسهی اسلامی مشهد، دارالتعلیم
دیانتی، گذراند. در همین ایام، یادگیری قرائت و تجوید قرآن را نزد برخی
قاریان قرآن مشهد آغاز کرد.
همزمان با تحصیل در کلاس پنجم دبستان، تحصیلات مقدماتی حوزوی
را نیز آغاز کرد.شوق وافر او به تحصیلات حوزوی و تشویق والدین سبب
شد که وی پس از اتمام دورهی دبستان، وارد دنیای طلبگی شود و
تحصیل علوم دینی را در مدرسهی سلیمانخان ادامه دهد.
وی بخشی از مقدمات را نیز نزد پدر طی کرد. سپس به مدرسهی نواب
رفت و دورهی سطح را در آن به پایان برد. همزمان با تحصیلات حوزوی
دورهی دبیرستان را تا سال دوم متوسطه ادامه داد.
وی معالمالاصول را نزد آیتالله سیدجلیل حسینی سیستانی و شرح
لمعه را نزد پدر و میرزا احمد مدرس یزدی فرا گرفت. رسائل، مکاسب
و کفایه را نیز نزد پدر و آیتالله حاج شیخ هاشم قزوینی آموخت.
در سال ۱۳۳۴ش، در درس خارج فقه آیتالله سید محمد هادی میلانی
حاضر شد...
خانهای که خانوادهی سید جواد در آن زندگی میکردند
در یکی از محلههای فقیرنشین مشهد بود: «منزل پدری من که در آن متولد شدهام، تا
چهار پنج سالگی من، یک خانهی ۶۰ ـ ۷۰ متری در محلهی فقیرنشین مشهد
بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیرزمین تاریک و خفهای! هنگامی که برای پدرم میهمان
میآمد -و معمولاً پدر بنا بر این که روحانی و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت-
همهی ما باید به زیرزمین میرفتیم تا مهمان برود. بعد عدهای که به پدر ارادتی
داشتند، زمین کوچکی را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما دارای سه اتاق
شدیم.»